دیدار کردن. به دیدار کسی رفتن. بیمارپرسی. به پرسش بیمار رفتن. - عیادت بیمار کردن، رفتن برای احوالپرسی و ملاقات بیمار. (ناظم الاطباء) : عیادت دل بیمار من کند قدمش که از زمین فلک افتخار میسازد. خاقانی
دیدار کردن. به دیدار کسی رفتن. بیمارپرسی. به پرسش بیمار رفتن. - عیادت بیمار کردن، رفتن برای احوالپرسی و ملاقات بیمار. (ناظم الاطباء) : عیادت دل بیمار من کند قدمش که از زمین فلک افتخار میسازد. خاقانی
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید